ای شرف عالم و آدم سلام ای نمک ماه محرّم سلام تیر اگر سمت گلویت شتافت حنجر تو ظلمت شب را شکافت بین سران از همه سرتر تویی اصغری و ذبیح اکبر تویی قطره‌ی شیری ز لبت ریخته با گل اجداد من آمیخته فیض لبت شیر شد و مادرم ریخت به جان من و شد باورم شمع تو شد گرمی فانوس عشق بند قمات تو و ناقوس عشق گستره‌ی مهر شده سایه‌ات حوری فردوس شده دایه‌ات حوریه، گیسوی خودش تافته رشته قنداق تو را بافته تشنگی‌ات سیر الی‌الله شد سنّ تو کوتاه‌ترین راه شد ای ترک لعل تو، زخم رباب ماهی در حسرت یک‌قطره آب برد خدا، خون تو در آسمان ورنه زمین می‌شد آتش‌فشان ملجا و امید مراجع تویی مرجع تقلید مراجع تویی حوزه به ایثار تو آمد پدید بی‌نظرت شیخ نگردد مفید آخر هر درس که شد روضه‌ات خمینی آمد ز دل حوزه‌ات نیست عجب گر بشود انقلاب از نفس خسته‌ی طفل رباب ای پسر خامس آل‌عبا مدافعان کرده به تو اقتدا راه نجات همه امّت تویی روز جزا، صاحب دولت تویی عشق در آن‌روز بساط آورد فاطمه اسباب نجات آورد دست بریدست به دستان او تو آرمیده‌ای به دامان او همره بانی شفاعت تویی سواره‌ی روز قیامت تویی یک‌سره فریاد زند نشعتین ارحمنی یا علی‌بن‌الحسین ترسم از آن‌دم که تلاطم شود ناله‌ی من بین همه گم شود آمدم امروز که بشناسی‌ام به عشق تو، حضرت عباسی‌ام اذن بده حاجتم افزون کنم پای خود از گلیم بیرون کنم روی من خسته علامت بزن امان از روز قیامت بزن تا که سر از خاک برون آورم خلق بداند ز علی‌اصغرم واقعه را کرب‌و‌بلا می‌کنی سینه‌زنان را تو سوا می‌کنی بزم عزایت شده ما را نصیب رشک برد گریه‌کنان را حبیب مادر موسی، نفسی غصّه خورد طفل زبان بسته به دریا سپرد طاقت مادر که به آخر رسید صبح به دست خود مادر رسید مادرت از مشک که شد ناامید داد تو را دست پدر با امید تا مگر از مهریه فاطمه آب بنوشی کمی از علقمه مادر تو خود ز عطش سوخته دیده به برگشتن تو دوخته اهل حرم، دخترکان، عمّه‌هات شاهد مظلومی این لحظه‌هات جن و ملک با همه‌ی عرشیان روح‌الامین با همه کروبیان حیدر و طاها و همه انبیا شاهد این واقعه! حتّی خدا گفت حسین: این من و این اصغرم من پسر دختر پیغمبرم تیغ نبسته به کمر، بنگرید همره من نیست سپر، بنگرید کیست که این تشنه به همره برد آب بنوشاند و باز آورد از وسط هلهله و ساز و دف قوس کمان باز شد از آن‌طرف پاره شد از تیر همین‌که گلوت رفت فرو کلّ جهان در سکوت بر لب خشک تو که لبخند بود رأس تو از پوست به مو بند بود